خاطرات یک دانشجوی پزشکی

دست نوشته های علیرضا سیف اله نژاد

خاطرات یک دانشجوی پزشکی

دست نوشته های علیرضا سیف اله نژاد

سرمست تر از همیشه

و خوشحال از فاصله ای که لحظه به لحظه بین ما کم شده و پرده هایی که برداشته می شود خدای مهربانم... چه خوبه که دارمت.

عاشقانه با خدا

چه خوب میگه مازیار فلاح 


من این روزامو سخت مدیونتم

اگه گل شدم تو دل خاک تو

من از روزگارم حالا راضیم

هوامو تو داری همین کافیه

تو تشویش دنیامو کم می کنی

خزونم، بهاری، همین کافیه






ارزش های واقعی

ارزش ها و حقایقِ واقعی ماندگارند...

حتی بحرانی ترین بحران هایِ ادواری هم با تمامِ مراتبِ خود مرائیِ این واقعیت ها هستند...

چه زیباست این مجموعه یِ معنی دارِ باشعور که آرامشِ خاطر را به زیر مجموعه هایِ طولیِ خود هدیه می‌دهد پس « بر این نسبت، چندان مداومت باید نمود که با جانِ تو درآمیزد و هستیِ تو از نظر برخیزد و اگر به خود روی آوری، روی به او آورده باشی..‌‌. »  


به قلم: علیرضا سیف الله نژاد

مزین به لوایح جامی


Vor einem Jahr, war alles anders.

Heute schaue Ich zurück und realisiere, was ein Jahr mit einer Person machen kann.


یک سال پیش همه چیز متفاوت بود.

امروز به عقب نگاه می‌کنم و در می یابم که یک سال با یک فرد، چه کار می تواند بکند.

عاشقانه با خدا

تو مرا پشت و پناهی ز تو آراسته کارم...